کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : سید پوریا هاشمی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : مربع ترکیب    

در شــلــوغــی گـــذرهــا غــالــبــاً            سخـت خـواهـد بود تـنـهـا رد شدن
وای اگـر دعـوا نـبـاشـد تـن به تـن             یک طرف نامردها! یک سوی زن


جنگ جنگ عصمت و بی‌عصمتی ست
فـاطـمه بر اسم حـیـدر غـیرتی ست

شـعـلـه بـالا رفـت زهـــرا جـا نـزد            حـرفـی از سازش به کـافـرها نـزد
پـشـت پــا بـر غــربـت مــولا نـزد            جز به خون این حکم را امضا نزد

حکـم صـادر کرد با خـون اینچـنین
هست عـلـی تـنهـا امـیـرالـمـومنـین

اهـرمـن هــیـزم بـه دست آمـد اگـر            فـاطـمـه بـسته است چـادر بر کـمر
گــر گـرفــتـه بـیـن آتـش مـــیخ در            بــاز امــا مـی‌کـنــد ســیـنــه سـپــر

صد هزاران میخ پیـش او کـم است
فـاطـمه در راه حـیـدر محکـم است

تـا که دود شـعـلـه شـد از در بـلـنـد            گـشـت دیـگـر نـالــۀ کــوثــر بـلـنـد
از زمـیـن دیـگـر نـشـد پـیـکـر بلند            زیــر پــا افــتــاده امــا ســربـلــنــد

نیمه جان هم باز او صاحب لواست
چـادر خـاکـی او مـشکـل گـشـاست

گرچه هـر روضه مـکـرر می‌رسد            روضه روضه حرف دیگر می‌رسد
این حـمـاسـه کی به آخـر مـی‌رسـد            ارث مـادر تـا بـه دخـتـر مـی‌رسـد

کـربـلا زهـرای خـیـمه زینب است
روز دشمـن از وقـار او شب است

گـوشــۀ گــودال تــنـهــا مــی‌شــود            گـرچـه می‌افـتـد زمیـن پـا می‌شـود
زیـنـب کـــرّار دنـــیـــا مــی‌شـــود            دین ز صبـرش بـاز احـیـا می‌شـود

در اسـیــری ســرفــرازی مـی‌کـنـد
صـبـر او با مـرگ بـازی مـی‌کـنـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن عدد سیصد نفر تغییر داده شد

وای اگـر دعـوا نـبـاشـد تـن به تـن            مانـده بـاشد بین سیـصـد مـرد! زن

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

گــر گـرفــتـه بـیـن آتـش مـــیخ در            بــاز امــا مـی‌کـنــد ســیـنــه سـپــر

 

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : اسماعیل روستایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

سایـۀ مهـرت به روی مردم دنیـا بـلند            لطـف دستـانت زیاد و دستهای ما بلند

در مقـام قـرب حق بالایی و بالاتـرین            جایگـاهت چون عـلیِّ عـالی اعلا بلند


تا صدای پای تو پیغـمبرحق می‌شنـید            می‌شد از روی ادب در مقدمت بابا بلند

ما که جای خود امامان هم به وقت تنگنا            می‌برند اسم شما را حضرت زهرا بلند

نامتان با عشق و احساسات بازی می‌کند            نـام زهـرا تا که آمـد نـالـۀ دلـهـا بـلـند

مادر ما پشت در افتاد طوری که دگر            من گمان دارم که نتواند شود از جا بلند

بشکند دستی که در آن کوچۀ تاریک و تنگ            شد به روی صورت انسیۀ حورا بلند

بعد از آن کوچه بمیرم در سرای فاطمه            شد صدای نالـۀ جـانـسوز وا اماه بـلند

امر مولا بود آنشب گریه آهـسته کنند            نیز می‌گـرییم ما هم بر غـمت اما بلند

زانوی خیبر شکن لرزید آن لحظه که خواست            تا کـند تـابـوت آن صدیـقۀ کـبری بلند

یک نفر محرم ندارد با علی دفـنش کنند            نیست یک تن تا کند از قبر طفلان را بلند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ حرمت حضرت زهرا که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

یک نفر محرم ندارد با علی خاکش کنند            نیست یک تن تا کند از قبر طفلان را بلند

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : مرضیه نعیم امینی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

درس کرامت پیـش او حـاتـم بـبـیند            درس حـیـا و مـادری مـریـم بـبـیـند
إنسیة الحوراست و قطعاً محال است            کُـنـه کـمـالـش را بــنـی آدم بـبـیـنـد


تا پای جان پای امـامش ماند زهـرا            حـیـدر سپـر دارد همه عـالـم ببـیـند
آن در که پیغمبر از آن بی اذن نگذشت            حـالا هـجـوم چـنـد نـامـحـرم ببـیـند
با میخ و آتش داده شد اجـر رسالت            بـایـد بـیـاید حـضرت خـاتـم بـبـیـنـد
در کوچه طفلی را تصور کن که ناگه            از ضرب سیلی مادرش مبهـم ببیند
دیگر حسن در خواب مادر را همیشه            با صورتی نـیلـی و قـدی خـم ببـیند
از غربت کوچه غم گودال پیداست            جایی که زینب پیکـری دَرهم ببـیند
بین حرامی ها سر عمامه دعواست            حـالا تـصور کن که مـادر هم ببـیند

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

با میخ و آتش داده شد اجـر رسالت            بـایـد بـیـاید حـضرت خـاتـم بـبـیـنـد

با توجه به مستند نبودن و تحریفی بودن موضوع ساربان بیت زیر حذف شد

ای ساربان بس کن...چه میخواهی ز جانش؟            زهـرا چگونه غارت خـاتـم ببـیـند؟

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : سیدامیرحسین خوشرو نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

اَلـجّـار ثُـمَّ الـدّار شـد رمـز دعـایت            دیـدم که می‌لـرزید آهـسته صـدایت
شهری که میسوزد خودش از بغض و کینه            می‌ریزد آخر هـیزم و آتش به پایت


قدر تو را مولا فقط می‌داند ای نـور            جاهل نمی‌فـهـمد تو را ای بی‌نهایت
حتی گذشتی از همان نان و نمک ها            میشد فـقـیری بین سفـره هم غذایت
در مـهـربـانـی و وفـا بـی‌انـتـهـایـی            ای کـه دلـیـل خـلـق دنـیـا ابـتـدایـت
عرش خدا از خانۀ تو نور برداشت            از گردش دستـاس و شـور ربّـنایت
آخـر بـجـای بـوسۀ پـیـغـمـبـر آتـش            افـتاد بر آن خانه شد کـرب و بلایت
مولا فقط وصف تورا میگفت زهرا            ای که هـمه هستیِّ عـالم شد فـدایت
یک عمر اگر ما از غریبی‌ات بگوییم            پـایـان نــدارد مــاتــم بـی‌انـتـهـایـت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر و حفظ بیشتر شأن حضرت زهرا؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

قدر تو را مولا فقط می‌داند ای عشق            جاهل نمی‌فـهـمد تو را ای بی‌نهایت

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : مهدی جهاندر نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

در شهر اگر هیچ کسی را غم دین نیست           تا فاطمه زنده است علی خانه نشین نیست

ای دست پُر از پینه ز چرخاندن دستاس           افلاک در افلاک تو را جایگزین نیست


در کوچۀ مسجد تو زمین خوردی و در ما           جز پینۀ چون زانوی اشتر به جبین نیست

انصار هـم از خـطـبۀ تو شـرم نکـردند           کردند بهانه که چنان است و چنین نیست

غـصب فـدک این بود که نـام تو نبـاشد           پیداست که دعوا سر یک تکّه زمین نیست

کـو چـادر خـاکـی شده، کـو دامن مـولا           تا کی بزنم چنگ به حبلی که متین نیست

جایی که علی هست معاویه چکاره است           قـرآن سـر نیـزه که قـرآن مبـین نـیست

ای کاش که خود را برسانم به رکوعش           زیرا که بجز نام توأش نقش نگین نیست

مقصود خدا از دو جهان خلقت زهراست           الـمنّة للّه که این است و جـز این نیست

: امتیاز

مصائب کوچۀ بنی هاشم و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

به نام سـورۀ کـوثر به عصمت مـادر            به نام زینب کـبری، شکـوه سر تا سر

شروع شد غـم کوچه، درست آنجا که            شکست هـیبت مردی به سختی حـیدر


شکست قامت آن کوه پر صلابت تا...            صدای هـمـسرش آمـد، ز آسـتـانـۀ در

صدای له شدن غنچه ای به گوش آمد            صدای مـادر خسته، کـبوتری مضطر

یکی نگـفت که نامرد بی حـیا بس کن            صـدا بـلـنـد مکـن در حـریم پـیـغـمبر

مـزن لـگـد بـه در خــانـۀ رســول الله            مکن تو غـنچۀ نشکـفته را چنین پرپر

به قدر کافی از این قافله عقب ماندی            دگر عذاب خودت را مکن از این بدتر

حریم خانۀ حیدر که جای هرکس نیست            حریف شیر ولایت، شغال و کرکس نیست

: امتیاز

مصائب هجوم به بیت مولا و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

قلب دنيا سنگ شد وقتي كه آن در می‌شكست           بايد از شرمندگي آنجا زمين سر می‌شكست

فاجعه تازه رقم می‌خورد وقتي كوچه ديد           در كمال بهت مردم قلب حيدر می‌شكست


چشم هاي ذولفقاریِّ علي خون گريه داشت           هيبت اسطورۀ سردار خيـبر می‌شكست

آيه‌اي از سوره‌اش روي زمين افتاده بود           قـامت رعنايي بانوی كـوثـر می‌شكست

نيـروی پـروانه بر در كارگـر واقع نشد           بال هايش شعله ور گرديد و پرپر می‌شكست

در به روي شعله‌ها چرخيد و تا پهلو رسيد           از تلاقـيِ در و ديـوار مـادر می‌شكست

: امتیاز

مصائب هجوم به بیت مولا و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : میلاد حسنی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای روزگار چند صباحـی به کام باش            بر زخـم ما به جـای نمک الـتیام باش

جـمـعـیـتی رسـید ز دارالـنّـفـاق شهـر            روح الامـیـن مراقـب دارالسّـلام باش


فـریاد بـی طهـارت نامحـترم خـمـوش            پشت در است طـاهـره با احترام باش

این هـیـزم از کدام جهـنم رسیده است            ای در مسـوز مثـل دلـم، با دوام باش

اینجا "خلیله" در وسط شعله مانده است            یا نـار بهر فـاطمه "بـرداً سلام" باش

ای آهـنی که کورۀ هـیـزم چـشیـده ای            دور از مـحـل بوسـۀ خـیـرالانـام باش

حـالا که داسـتـان فـدک نـاتـمـام مـانـد            ای شعر پس تو هم غزلی ناتـمام باش

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

صاحب نفسان خاک در حضرت زهرا            محـتـاج دعـای سحـر حضرت زهـرا

چون فضّه و اسما همه شب گرم طواف است            جبـریل امین دور سـر حضرت زهرا


من معتقدم شعبه‌ای از عرش الهی است            آنجا که بـیـفـتـد نـظـر حضرت زهـرا

ای کاش که باشیم فقط یک شب جمعه            در کـربـبلا هـمـسـفـر حضرت زهـرا

دارد به دلش هـول و ولا ضـد ولایت            تا چادر خاکی است سر حضرت زهرا

در پیش دو چشمان عـلی و حسنـیـنش            خون کرد مغیره جگر حضرت زهرا

هـستـنـد چهـل بی سـر و پـا مـتـهـمانِ            آتـش زدن بـال و پَـر حـضرت زهـرا

غم بیشتر از این که علی خانه نشین شد؟            تا شد، ز خجالت کـمر حضرت زهرا

: امتیاز

مصائب کوچۀ بنی هاشم و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محسن رضوانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

نقل زَمَخشَری ست كه روزی ابولهب            یك سنگریـزه جـانب احمد روانه كرد

ریگی، به طول و عرض نخود، در كَفَش گرفت            از روی كین، نبی خـدا را نشانه كرد


تـبّـت یـدا أبی لهـب از آسـمـان رسیـد            فـوراً لـهـیب خـشـم الهـی زبـانـه كرد

فرمود: هر دو دست وی از تن بریده باد            نفـرین بر آنكه این عـمل ظالمانه كرد

یك دست او فقط به كمین نـبی نشست            خشم خـدا به دست دگر هم كمانه كرد

با این حساب، كیفر اهل سقیفه چیست؟            حق كسی كه حمله بر این آستانه كرد؟

قرآن اگر هنوز می‌آمد چه می‌نوشت؟            در وصف آنكه خون به دل اهل خانه كرد

با مـصطـفـى نكـرد در آنجـا ابـولـهب            با فـاطـمه هرآنچه كه اهل زمانه كرد

دشمن، تقاص لات و هبل را ازو گرفت            كـار عـلـی و بـاغ فـدك را بهـانـه كرد

با هر دو دست، بست و شكست و كشید و كُشت            جـان بـتـول را هـدف تــازیــانـه كـرد

" آتـش به آشیـانـۀ مـرغـی نـمی زنند"            نفرین بر آن كه شعله در این آشیانه كرد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)

شاعر : داوود رحیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

هر زمان سختی هر مرحله بی‌حد می‌شد           فـاطـمـه مـادر دلـسـوز محـمـد مـی‌شـد

گـاه با تیغ زبان یک تـنه حـیـدر بود و           گاه در خواندن خطبه خود احمد می‌شد


بـرسانـد به نـبی، یا به عـلی، یا زهـرا؟           حـامـل وحـی در این بیت مـردد می‌شد

چه یتیم و چه اسیر و چه فقیر و مسکین           بهره مند از کرمش هر که می‌آمد می‌شد

چادر فاطمه از گـبر مسلمان می‌ساخت           لاابــالـی درِ ایـن خـانـه مـقـیـد مـی‌شـد

پشت این در ملک الموت سه بار اذن گرفت           آتش و دود به اذن چه کسی رد می‌شد؟

چه گذشته است مگر در پس این در؟ که علی           حرف در می‌شد اگر، حال دلش بد می‌شد

پـارۀ جـان نــبـی بـا سـنــد بــاغ فــدک           روزی از کوچۀ شهر پدرش رد می‌شد

ناگهان شیشۀ عمر پسر افتاد و شکست           وسط کـوچه هـمان شد که نـباید می‌شد

مانده‌ام! دشمنش آخر چه گره داشت مگر؟           وا نمی‌شد اگر اینگونه نمی‌زد؟... می‌شد!

کـاش می‌آمـد و با کـنـدن بـنـیـان سـتـم           بـانـی سـاخـتن مـرقـد و گـنـبـد مـی‌شـد

: امتیاز
نقد و بررسی

با عنایت به اینکه همراهی امام حسن با حضرت زهرا در واقعۀ کوچه در هیچ کتاب معتبری نیاده است و معتبر نیست بیت زیر تغییر داده شد. موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

پـارۀ جـان نـبی داشت به هـمـراه پـسر           روزی از کوچۀ شهر پدرش رد می‌شد

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

داده ست نام فاطمه، داور به زهرا            داده لـقب صـدیـقۀ اطهـر به زهـرا

جنّت همان توصیف اجمالى زهراست            جنّت به کوثر وصف شد کوثر به زهرا


اُمّ ابـیـهـایـی‌اش اُمّ الانـبـیـایـى ست            باید بگـویـند انـبـیـا مـادر به زهـرا

او سـربـلـنـد امـتحـان هاى خـدا بود            اینگونه شد بخشید تاج سر به زهرا

صبرش زبانزد بود حتى قبل خلقت            صبرى که داده جلوه‌اى دیگر به زهرا

به رشتـه‌هاى چـادرش امـیّـد دارنـد            آنانکه محتاجند در محـشر به زهرا

مانـدم بگـویم رفته زهـرا به پیـمبر            یا که بگویم رفته پیغـمبر به زهرا؟

در سیر معـراجى خود در آخر راه            زهرا به حیدر میرسد حیدر به زهرا

خدمت به مولا هم همان خدمت به زهراست            در اصل خدمت میکند قنبر به زهرا

یعـنى همه محـتاج زهـراى بتـولـیم            وقتى توسّل می‌کند رهـبر به زهـرا

زهرا براى ما هـمیشه مـادرى کرد            خیلى بدهکار است این کشور به زهرا

تا فیض از دامان معـراجش بچـیـند            سر میزند هر صبح پیغمبر به زهرا

وقـتى پـیـمـبـر بود در شهـر مدیـنه            عرض ادب می‌کرد حتى در، به زهرا

تــازه رســول الـلـه را از دســت داده

اما چو کـوهـى روى پـایـش ایـسـتـاده

زهرا ستاره، ماه، زهرا آفتاب است            یک مصطفاى دیگرى زیر نقاب است

جبریل نازل می‌شود با وحى بر او            او نیست پیغمبر ولى صاحب کتاب است

مـهـریـه‌اش آب است آب زنـدگـانى            دنیاى لب تـشنه فقط دنبال آب است

زهرا حکیمانه ست جنس اعتراضش            زهراى مرضیه سوالش هم جواب است

زهـرا به مـا آمـوخـتـه پـاى ولایـت            از آبروى خود گذشتیم آن حساب است

چه آبرویى! گر به کار دین نـیاید؟!            این آبروها بیشتر نوعى حجاب است

خانه به خـانه در زدم پـاسخ نـدادند            بیگانه بیدار است اما دوست خواب است

در راه قرآن کندرو بودن چه حاصل            به نص قرآن راه قرآن با شتاب است

نه حرف من، نه حرف تو، نه حرف مردم            در دین ما حرف "على" فصل الخطاب است

تضعیف حزب الله جائز نیست، زیرا            هر جا که حزب الله باشد فتح باب است

در سینۀ اطفال ما عکس خمینى ست            این رویش نـسل جدید انـقلاب است

ایران، یمن، لبنان، فلسطین... در همه جا            پرچم به دست بچه‌هاى بوتراب است

ما را دعـا کن بـاز با دست شکسته            ما را دعا کن که دعایت مستجاب است

هر که در این خیـمه نـشسته کار دارد

بـا مــادر پـهـلــو شـکـسـتـه کـار دارد

بایـد طریـقـت هـم ابـوذر وار بـاشد            هـم بـیـنـش مقـداد یک مـقـدار باشد

ما این طرف یا آن طرف در دین نداریم            باید فـقط "معیارِ حق" معـیـار باشد

باید به روى مأذنه حق را بیان کرد            بـایـد بـلال شـهـر هم عـمّـار بـاشـد

فرقى ندارد نخل یا منبر، على دوست            بـایــد زبــانِ مـیــثــم تــمّــار بـاشـد

دم میزند هر لحظه از حق و حقیقت            حـتى اگر منـصـورِ روى دار باشد

انصار بودن یا نبودن اسم و رسم است            آنکس ز انصار است که بیدار باشد

دنیـاطلب دین را به دنیا می‌فـروشد            اى واى اگـر دیـنـدار دنـیـا دار باشد

گنجش به فردى میرسد رنجش به جمعى            هر وقت اشرافى گرى در کار باشد

دیگر نمی‌خوابد گرسنه طفـل مردم            گر سلک ما " الجَّار ثُـمَّ الدّار" باشد

از حرف حق خسته نخواهد گشت زهرا            حـتـى اگـر بـیـن در و دیـوار بـاشد

کتمان نخواهد کرد حقِّ مرتضى را            هر چند بیـن سیـنه‌اش مسـمار باشد

مردم! همیشه گل گل است و خار خار است            گیرم دو روزى گـل کنار خار باشد

این قـافـله ترسى ز گـمراهى ندارد            وقـتـى ولایـت قـافـلـه سـالار بـاشـد

مرد و زن ما یک به یک سردار جنگند            دشمن غـلط کـرده پى سـردار باشد

از یـاوه گـویى هاى دشـمن بـیم! هرگز

وقتى شهـادت هست پس تسلـیم! هرگز

مـردى یگـانه بود و بانـویى یگـانـه            آهـستـه می‌رفـتـند از خـانـه شبـانـه

هـمراه هـم بـودند مـثـل دو فـرشـتـه            پهلو به پهلو، پا به پا، شانه به شانه

سر می‌زدند انصار را کوچه به کوچه            در می‌زدند انصار را خانه به خانه

مظلـومشان دیدند، در را وا نکردند            واى از زمانه، واى از دست زمانه

چهل شب تمام شهر را گشتند با هم            امـا بـدون یــار بـرگـشـتـنـد خــانـه

وقــتـى عــزادار رسـول الله بـودنـد            از درب خانه می‌کـشید آتش زبـانه

در باز شد وقتى که زهرا پشت در بود            دُخـت نــبــى افـتــاد بـیـن آسـتــانـه

دستى ورم کرده ست و دستى هم شکسته            هم با غلاف تیغ... هم با تازیانه....

حتى نگاهى هم به پهلویش نینداخت            محو عـلـى بود عـاشقانه، عـارفـانه

دامان در میسوخت، اما داشت میسوخت            ...در کـربلا دامان چـندین نـازدانه

افـتاد یک دانـه از آن دو گـوشواره            در کــربــلا افــتـاد امـا دانــه دانــه

شب هاى جمعه فاطمه بالاى گودال            با نـالـه، آنهم نـالـه‌هاى مـادرانـه...

گـویـد حسیـنم کـشتـه شد اى داد بـیداد

نـور دو عـیـنم کـشتـه شد اى داد بیداد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

هـمراه هـم بـودند مـثـل دو غـریـبـه            پهلو به پهلو، پا به پا، شانه به شانه

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ای مقـام تو فـراتـر ز هـمه بـاورها            مـادر اهل یـقـیـن، سایـۀ بـالا سـرها

همه مدیـون تو هـسـتـند الهی مـادر            سایه ات کم نشود از سر این نوکرها


هر کسی واژۀ یا فاطمه را یاد گرفت            نشود تا به ابد بسته به رویش درها

ریشه در حرمت بسیار تو دارد بانو            احـترامی که گـرفـتـند همه مـادرها

برِکت داد به نـسل تو خـدای عـالـم            تا شود کـور دو چـشم همـۀ ابتـرها

قـبـلـۀ اُم بـنـیـنـی و ربـاب و زیـنب            الگوی قاسم و عباس و علی اکبرها

خاک پای حسنینت همه صاحب نفسان            به تو دارند ارادت همه پیـغـمبـرها

من ازین سوختنت پای علی فهمیدم            فـاطمه هست فـقط یاور بی یـاورها

پشت در یک تنه تو محشر کبری کردی            محسنت شد سپرت جای همه لشکرها

آتش لات و هبل بال و پرت را سوزاند            آب شد تا به ابد قلب عـلی محورها

نا خـود آگـاه شـود نـالـۀ ما وا امـاه            تا که مسمار ببـیـنـیم به روی درها

حرف مسمار شد و باز نفس بند آمد            باز هم لرزه نشسته به همه پیکرها

آنکه از مادر این قوم خجالت نکشید            الگوی شمر شده و خولی و خیره سرها

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

سیـنه‌ها مانـده پُـر از نالۀ نـشنـیده هنوز            مانده خورشید ز غم رویْ خراشیده هنوز

اشک خونین همه را می‌چکد از دیده هنوز            بـدن خـتـم رسـل دفـن نگـردیـده هنـوز


چــرخْ آبستـن بــیــداد ز بــیــداد شـــده

حمله بر مرکز عدل و شرف و داد شده

خلـف شـوم سـقـیـفـه، حَـکـمِ نـامشروع            سر برآورده و بـیدادگـری کرده شروع

یــافـتــه فـتـنـۀ او تـا ابـدالـدهـر شـیـوع            کینه‌توزان همه در محضر او کرده خضوع

رفـته از یـاد هـمه خاطـرۀ روز غـدیـر

همه در سلـسلـۀ دیـو هـوا گـشتـه اسیـر

تـیـرگـی آمـده انــوار جــلــی را بـبـرد            از مــیـان آیــنــۀ لــم‌یــزلــی را بــبــرد

از دل خـلـق، تــولای ولــی را بــبــرد            بـاطـلـی آمـده تـا حـق عــلـی را بـبــرد

شهر با این خلف شوم، هم آغـوش شده

وحی، بیگـانه و توحیـد، فـرامـوش شده

که گمان داشت که امّت ز پیمـبر ببُرند            در هجوم عـطش از ساقـی کوثـر ببرند

دل ز تطهیـر و ز صدیـقـۀ اطهـر ببرند            قـبله را روی به قـبله ز جفا سـر ببرند

یـار دشمن شده و پشت به مـولا بکـنند

حمله بـر بیـت خـداونـد تـعـالی بکـنـنـد

جانـشین نـبی آن است که جانـش بـاشد            «هل اتی» در گـرو قرصۀ نانش باشد

آیـۀ «بلِّغ» و «تطهیر» به شأنش باشد            فـتح بـدر و اُحد و خـیبـر از آنـش بـاشد

خصم را نیز بر این نکته بسی اقرار است

که علی یاور یار است، نه یار غار است

آنکه پیوسته خدا دید و خدا دید علی است            آنکه یک آن به خدا شرک نورزید علی است

آنکه حق دور سرش یکسره گردید علی است            آفتابی که درخشیـد و درخشید علی است

نه فـقـط عـالـم و آدم بـه عـلی مـی‌بـالـد

به خـدا ذات خـدا هم به عـلـی می‌بـالـد

پـای اغـیـار کجـا و حــرم یــار کــجــا            خـانـۀ وحـی کجـا و شــرر نــار کـجــا

سـیـنـۀ حـور کـجـا و در و دیـوار کجـا            بـازوی بـستـه کجا، حـیـدر کـرار کجـا

حــرم امـن خـــدا در شــرر آتـش بــود

پشت در صورت زهـرا سپـر آتش بود

باغ، پامال خزان گشت و فدا شد محسن            میـوۀ نـورسِ از شاخـه جـدا شد محسن

سپـر سیـنـۀ نامـوس خــدا شــد محـسن            حقش از ضرب لگد سخت ادا شد محسن

نه فقط در صدف آن دُرّ گران را کشتند

بلکه یک سوم سادات جهان را کـشتـند

زین ستم دست عدو تا صف محشر شد باز            تــا ابـــد کـشـتـن اولاد عـلـی شد آغـاز

بــه خــدایــی خــدای اَحــد بـنــده‌نــواز            سرکشیـد آتـش این فتنه ز دامان حجاز

نه فـقـط خـانـه ام‌الـنـُّجـبـا را ســوزانـد

حـرم محـتـرم کـرب و بلا را سـوزانـد

چـه بگویم کـه به اولاد پیـمبر چون شد            پس از آن کـشتن اولاد علـی قـانون شد

دامـن دهـر ز خـون همگـان گلگون شد            آسمان، اشک‌فشان، خاک، محیط خون شد

بـشنـویـد ای هـمۀ امت اسلام به گـوش

نالۀ فـاطمه تـا حـشر نـگـردد خـامـوش

با چنین کشته شدن آل پیمبر زنده است            خط سرخ علوی تا صف محشر زنده است

شیعه زنده است، همان‌گونه که حیدر زنده است            کافراننـد همه ابتـر و کوثـر زنـده است

ای به جان و تنتان باد درود و صلوات

نظم میثم همه از خون شما یافت حیات

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

خانه‌ای که شُده خاکِ سه امامش جبریل            خانه‌ای که نرسد بر سرِ بامش جبریل

خانه‌ای که به سویش بود قیامش جبریل            خانه‌ای که به درش بود سلامش جبریل


از درِ کهنه در بسته که خواهش می‌کرد

اهل آن را به در خانه سفارش می‌کرد

گفت با در نَفَسِ خانه مریض احوال است            چند روزی ست که از گریه کمی بی‌حال است

پدرش رفته و سهمش غم و آه و ناله است            گفت با در ولی افسوس که بداقبال است

ناگهان دید در، آن روز که غربت پُر بود

سمت جبریل سر کوچه جماعت پُر بود

تازه فـهـمید همان روز سفـارش ها را            تـازه دانست دلیـل همه خـواهش ها را

دید در یک طرفش هیزم و آتش ها را            بعد از آن دید در آن بین کِشاکشِ ها را

خواست تا نشکند آتش چقدر غوغا کرد

خواست تا وا نشود ضربه‌ای آن را واکرد

چند ضربه که به در خورد زِ جایش اُفتاد            مادری خم شد و از درد صدایش اُفتاد

پـدری آب شد از شانه عـبایـش اُفـتـاد            در آتـش زده روی سر و پـایش اُفـتـاد

رحـم بر آن تنِ بـی‌تـاب نـیاورد کسی

چـادرش شعـله‌ور و آب نـیاورد کسی

رفت در کوچه کمر بندِ علی در دستش            تا جـدایش بکـند گـفت بزن بر دستـش

دخترش داد زد ای وای برادر دستش            خُرد شد قامت او از همه بدتر دستـش

تا که آیینه ترک خورد عـلی را بردند

پیش دختر که کتک خورد علی را بردند

در آتش زده شد... خیمه و طفلان ماندند            وقتِ غارت شد و این جمع پریشان ماندند

دخـتران در وسطِ حـلـقۀ دزدان ماندند            بی‌عمو بی‌سپر و بی‌سَر و سامان ماندند

خـیمه‌های حرم از آتش شـامی پُر شد

دورِ طفلان چقدر جمعِ حرامی پُر شد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

دید دشمن فاطمه جان علی است            بلکه با جانش نگهبان علی است

گـفت باید جان حـیـدر را گرفت            از عـلی دخت پـیـمبـر را گرفت


دیـد جان مرتضی پشت در است            از امـام خـویش هم تنهـا تر است

پای تا سر بغض و خشم و کینه بود            کـیـنـه هـایـش کـیـنۀ دیـریـنه بود

بغض حیدر شعله ور در سینه داشت            سنگ بود و جنگ با آئینه داشت

سنگ و آئـینه نمی دانم چه شد!؟            آهـن و سیـنـه نـمی دانـم چـه شد

آنـقـدر گـویـم که در بـیـت الـولا            قـل هــو الله گـشت از قـرآن جدا

آرزوی حـیـدر آنجـا کُـشـتـه شـد            هم پسر هـم مادر آنجا کشتـه شد

بـر گــلـسـتـان ولایـت تـاخــتـنـد            غـنچه را با لاله پـرپـر ساخـتنـد

لاله زیر خـار و خس افـتاده بود            باغـبان هـم از نـفـس افـتـاده بود

ظلـم و طغیان تا قیامت زاده شد            این چـنیـن مـزد رسالت داده شد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)

شاعر : مجید تال نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ﺗﺎ ﮐﻪ ﺧﻭﺍﻧﺪﯼ ﭘﺪﺭﺕ ﺭﺍ ﭘﺪﺭﺕ ﺟﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ            ﺁﻧـﻘـﺪﺭ ﻫﻢ ﺳﺨـﻨـﺖ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻗـﺮﺁﻥ ﺁﻭﺭﺩ

ﺑﺮﺩﻥ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮐﻪ ﺍﻋﻈﻢ ﺑﻮﺩﻩ ست            ﻓﻀﻪ ﺑﺎ ﮔـﻔـﺘﻦ ﯾﺎ ﻓـﺎﻃـﻤﻪ ﺑـﺎﺭﺍﻥ ﺁﻭﺭﺩ


وصلهﺩﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺍﮔﺮ ﻣﻌﺠﺰه‌اﺕ ﺑﺎﮐﯽ ﻧﯿﺴﺖ            ﭼﺎﺩﺭﺕ ﯾﮏ ﺷﺒﻪ ﻫـﻔـﺘﺎﺩ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ

ﮐﻔﺮِ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﯾﮏ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﺭﻭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ            ﺁﻥ ﯾﻬـﻮﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ

ﺩﺭ و ﺩﯾـﻮﺍﺭ، ﺷﺒـﯿـﻪ ﺩﺭ ﺧـﯿـﺒـﺮ ﻟـﺮﺯﯾﺪ            ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻣﺤﺴﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺁﻭﺭﺩ

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)

شاعر : نوید اسماعیل زاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترجیع بند

عرش زیر پای او مثل حصیر افتاده است            رونق عشق است در دستانش از بس ساده است

نُه فلک در گردش است از گردش دستاس او            اینكه دستش بر سر دنیاست فوق العاده است


بعد پیغمبر چه بیعت ها که نشکستند خلق            نان به نرخ روز خوردن سفره‌اش آماده است

روی دستانش ورم دارد به پهلو جای زخم            باز هم با هر مشقت بر سر سجاده است

هرکسی این روزها حال و هوایش روضه ایست            خوش بحالش، عشق زهرا کار دستش داده است

فـاطـمـیّـه آمـد و روزیِّ اشک مـا رسـیـد

شکر حق خون دلش؛ از چشم های ما چکید

با غم و اندوه و تب هر روز خلوت می‌کند            یک دل سیر اشک می‌ریزد، عبادت می‌کند

خسته از زخم زبان ها، بیت الاحزان ساخته            از غمش هر روز بر بابا شکایت می‌کند

تا مبادا خدشه‌ای بر دین کسی وارد کند            جان خود را هم شده، خرج ولایت می‌کند

یادشان رفته است این نامردها او کوثر است؟            هر كسی از راه می‌آید جـسارت می‌كند

هرچه باران بر زمین می‌بارد از اندوه اوست            غربتش را با جهان با اشك قسمت می‌كند

جان محض است او و حتی روح سربارش شده            لاجرم روح از تن او رفع زحمت می‌كند

فـاطـمـیّـه آمـد و روزیِّ اشک مـا رسـیـد

شکر حق خون دلش؛ از چشم های ما چکید

روضه اما می‌رسد با چشم های تر به در            وای از آن وقتی كه زهرا می‌رسد آخر به در

طاقتش در پشت در هر بار كمتر می‌شود            دشمنان هربار می‌كوبند محکم تر به در

یاس تا پرپر شود آیا لـگـد كـافـی نبود؟            كاش می‌كردند فكر شعله را از سر به در

خواست تا از سینه‌اش در را جدا سازد ولی            آه، قنفـذ با لگد زد ضربه‌ای دیگر به در

فاطمه رفت و علی یک عمر حسرت خورد که            كاش می‌كوبید یك مسمار كوچك تر به در

بر مداری گیج می‌گردد جهان تا روز حشر            در هوای مدفن زهراست دنیا در به در

فـاطـمـیّـه آمـد و روزیِّ اشک مـا رسـیـد

شکر حق خون دلش؛ از چشم های ما چکید

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه شعر ترکیب بند یا ترجیع بند در پایان هر غزل باید دارای یک بیت برگردان باشد؛ و شعر فوق فاقد این بیت بود؛ لذا برای رفع نقص بیت زیر اضافه شد

فـاطـمـیّـه آمـد و روزیِّ اشک مـا رسـیـد         شکر حق خون دلش؛ از چشم های ما چکید

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع دوم بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

خسته از زخم زبان ها، بیت الاحزان ساخته            از غمش هر روز با پیغمبر شکایت می‌کند

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

خصم دون تا راه بر صدیقۀ اطهر گرفت           انتـقـام بـدر را از فـاتـح خـیـبـر گـرفت

آنقدر گویم کـه ضرب دست آن بیدادگر           جان حیدر را میان کوچه از حیدر گرفت


بشکند دستی که بر پهلوی قرآن زد لگد           آیـه‌ای از سـورۀ نـورانی کوثـر گـرفت

من نمی‌گویم چه شد، آنقدر گویم در جنان           دست بر پهلوی خود یکباره پیغمبر گرفت

بارهـا کُـشتـنـد زهـرا را و آن بیـدادگـر           جان او را گه به کوچه گاه پشت در گرفت

وای از آن کافر که دعوی مسلمانی نمود           رکن قرآن را شکست و جای بر منبر گرفت

دیـد زینـب مـادر مظلومه‌اش را می‌زند           دست خود بر روی چشم آن نازنین دختر گرفت

با که گویم این مصیبت را که آن بیدادگر           با فشار در گلاب از غنچۀ پرپر گرفت؟

میثم! آن آتش که شد از خانۀ زهـرا بلند           شعله‌اش از خیمه‌های آل عصمت سرگرفت

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه همراهی امام حسن با حضرت زهرا در هیچ مقتل معتبری نیامده است بیت زیر حذف شد. موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

بود دست مجتبی در دست مادر، بعد از آن           مجتبی در راه خانه دست از مـادر گرفت

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

لالـه‌هـا پـژمـرد؛ بـلـبـل را دگر آوا نبود           هیچ کس در باغ، مثـل باغـبان تنها نبود

یک مدیـنه دشمن و یک خانۀ بی‌فـاطمه           بانوی آن خانه کس جز زینب کبری نبود


روی سیلی خورده زهرا شهادت می‌دهد           از علی مظلوم تر مردی در این دنیا نبود

نـیـست جـایـز خانۀ کـفـار را آتش زدن           ای مسلمانان مسلمان بود زهرا، یا نبود؟

ای جنایت کار، ای بیدادگر، رویت سیاه           اجر و پـاداش رسالت کُشتن زهـرا نبود

مصطفی از تو مودّت خواست تو سیلی زدی           بی‌حیا سیلی زدن اجز ذوی القربی نبود

ریخت دشمن بر سر زهرا، ولایت را ببین           بارها از پـا فـتاد و غـافـل از مـولا نبود

من نمی‌گویم چه شد گویند در چشم علی           سیـل دشمن بود پیدا فـاطـمـه پـیـدا نبود

ای مدیـنه آتـش غـیـرت چرا آبت نکـرد           جای نامـوس خـدا در دامن صحرا نبود

آنچه برآل علی در کـربلا یکسر گذشت           در سـقـیـفـه اتـفـاق افـتاد، عـاشـورا نبود

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

یک مدیـنه دشمن و یک خانۀ بی‌فـاطمه           بانوی آن خانه کس بجز زینب کبری نبود

نـیـسـت جـایـز خــانــۀ کــفـار را آتـش            ای مسلمانان مسلمان بود زهرا، یا نبود؟

مصائب کوچۀ بنی هاشم و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

اجر و پـاداش رسالت، شعلـۀ آذر نبود            این همه آزار، حق دخـت پیغمبر نبود

چهرۀ انسیة الحورا و ضرب دست دیو            فاطمـه آخر مگـر محبوبۀ داور نبود؟


فاطمه نقش زمین گردید و مولا گفت آه!            حیف! حیف! آنجا جناب حمزه و جعفر نبود

از فشار در همه اعضای او درهم شکست            فضه را می‌خواند و بالای سرش مادر نبود

دست او بشکست اما دست مولا را گشود            غیر او کـس را توان یاری حیدر نبود

فاطمـه تنهـای تنهـا در پـس در اوفتاد            هیچ‌کس جز فضه آن مظلومه را یاور نبود

در میان آن همه دشمن که زهرا را زدند            سنگ‌دل‌تر هیچ‌کس از قنفذ کافر نبود

قاتل بیدادگر با پا صدف را می‌شکست            در میان آن صدف آخر مگر گوهر نبود

بر تسلای دل صاحب‌عزا گُل می‌برند            گوییا اینجا ز هیزم دسته‌گل بهتر نبود!

میثم! این مصراع را ترسیم کن بر بیت وحی            تـازیانــه احتـرام ســورۀ کـوثــر نبود

: امتیاز